بی وفایی مرضی مهلک و بی درمان است
خنجر دوست به پشتُ ، دل من مهمان است
اشک چشمم خبر از غصه ی قلبم دارد
قطرههایش مَثَل ِ زمزمه ی باران است
گله ای نیست از آن دشمن خونخوار به دل
شکوه از حیله و از دشمنی ِ یاران است
هر چه خوبی کنم ومهر به یاران ورزم
دست من بی نمک و قیمت دل ارزان است
ای خدا قطع کن این دست مرا از آرنج
از خیانت جگرم شعله ور و سوزان است
شعر از دفتر مجید شاکری حسین آباد
نظرات شما عزیزان:
-
ساعت11:02---13 خرداد 1392
خیلی قشنگ بود چقد آدما راحت ارتباط برقرار میکنن!!!!!
محمدفلاح
ساعت22:32---2 دی 1391
سلام نمی دونم نظر من رو می خونی یا نه. مجید مدتها ازت بی خبرم. خودم از بدبختیهایی که تا حدی در جریانی دارم دق میکنم اما نگرانتم کسی هم که جواب روشن نمیده. هر کسی می پرسم یا میگه خبر ندارم یا میگه براش دعا کن یا میگه موضوع سکرته نمیتونیم بگم. مجید من رو اگر قابل دونستی بهم بگو چی شده و مشکلت چیه. بخدا قلب من پیش تو هست و هر دقیقه به فکرت هستم. یادته اونروزا گفتم اینقدر شعر غمناک نگو؟ غصه فقط غصه میاره بهتره کش ندیم بهش و دیگه ازش شعر نسازیم. تو یک مرد واقعی هستی و می دونم مقاوم هستی و اینبار هم هر مشکلی است ازش بر میای. پاشو رو پاهات وایسا توکلت به خدا و به زانوهای خودت باشه و گور بابای بقیه. سعی کن. تو میتونی. هر چی هم مشکلت بزرگ باشه تو میتونی حلش کنی. تو امید و تکیه گاه حدود صد تا از بچه هایی که رفیق بودیم تو شعر یک هستی و بودی. محکم باش مرد. غصه نخور. یک لبخند مصنوعی بزن و سعی کن از لبهات جدا نشهو از امروز تا روزی که زنده ای این لبخند احمقانه رو روی لب داشته باش. بهت امید میده تا بتونی مبارزه کنی. موفق باشی بای. به هر قیمتی شده به من ایمیل بزن مجید به هر کی می پرستی نگرانتم. موفق باشید و خداحافظ
صفورا
ساعت17:22---7 آبان 1391
نشستم یه دله سیر پای وبلاگتون و دفتر شعرتون گریه کردم
آره گاهی رویای مرگ هم شیرینه مثل الان برای من......
صفورا
ساعت17:21---7 آبان 1391
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است....