عاشقی مثل سرابی بود و بس
شادیم مانند خوابی بود و بس
سرنوشتم رنگ غم بر چهره داشت
زندگی رنج و عذابی بود و بس
عشق من مانند یک آتشکده
عشق تو مانند آبی بود و بس
چشم تو رویای خوشبختی نبود
روح عشقت چون حبابی بود و بس
شانه هایت رنگ آرامش نداشت
درد و رنج و منجلابی بود و بس
شعر ازدفتر اشعار مجیدشاکری حسین آباد
نظرات شما عزیزان:
MAHTAB
ساعت13:15---3 خرداد 1393
هيچوقت نگو رسيدم ته خط ،اگر هم احساس کردي رسيدي ته خط :باز يادت بيار که معلم کلاس اولت ميگفت !....نقطه سر خط.
zhale
ساعت16:16---19 ارديبهشت 1393
وبتون متفاوته و این شعرتون زیبا تبریک
رزمی
ساعت16:02---18 فروردين 1393
سلام جناب شاکری شاعر بزرگوار
انشالله که خوبید
سال نو بر شما و خانواده مبارک باد
انشالله که سالی همراه باسلامتی
و تندرستی و موفقیت برایتان باشد
سعادتی بود که شعر زیبایتان بخوانم
بهاری باشید
یا علی مولا
نسیم شرق
ساعت18:46---16 مرداد 1392
مرسی منم شما رو لینک کردم.موفق باشید
نسیم شرق
ساعت11:43---16 مرداد 1392
درود بر شما.بسیار زیبا بود