مونسم گریه شده ازآن روز
این وفا نیست که تنها رفتی
اشک من را تو ندیدی انگار
پر کشیدی و از اینجا رفتی
تک و تنها شده ام کنج اتاق
کوه غمها شده هم آغوشم
باز برگرد و تو لالایی را
تا سحر زمزمه کن در گوشم
مادر ای کاش خودت میدیدی
کنج خانه پسرت غمگین است
مادرم، کاش تو میدانستی
این غم و درد چقدر سنگین است
آمدم باز به چشمی پر خون
بر مزارت همه شب میشینم
این چه دردیست نمیدانم من
هق هق و اشک شده تسکینم
بعد تو پوچ شد این ثانیه ها
غم سختیست جدایی مادر
سنگ قبرت شده خیس از اشکم
من یتیمم تو کجایی مادر
همه شب منتظر مرگ شدم
از غم بی کسی و بدبختی
مادرم کاش تو میدانستی
بعد تو مرده گل خوشبختی
نیمه شب رفت وسحر آمده باز
پرِ درد است وجودم مادر
میسپارم به خداوند تو را
تا شب بعد و غروبی دیگر
شعر از دفتر اشعار مجید شاکری حسین آباد